نویسنده : حمیدرضا جلایی پور
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

یک و نیم میلیون معتاد حرفه‌ای و سه و نیم میلیون صرف‌کننده‌ مواد مخدر، آخرین آمار معتادان ایران است که از قول مقامات ذی‌ربط در مطبوعات ذکر شده است. اگر همین آمار را مبنا قرار دهیم ایران نه فقط بیش از قبل انقلاب بلکه بیش از همه‌ کشورهای جهان، معتاد دارد. لذا یکی از سوالات اساسی پیش روی همه دلسوزان سرنوشت ایران این است که چرا جامعه پسا انقلاب ما معتادترین جامعه‌ی جهان شده است؟ البته هدف اصلی این نوشته‌ تاکید بر «علل موثر» در ایجاد این پدیده خانمان‌سوز است.

حداقل، توجه به چهار نکته جدی بودن سوال فوق را نشان می‌دهد؛ اول این‌که در سه دهه پیش یکی از اهداف انقلابیون برای شرکت در انقلاب اسلامی، ( در همه سطوح آن) تحقق جامعه‌ اخلاقی و شاداب بود؛ اکثر انقلابیون اهل ورزش بودند و هیچ‌یک معتاد نبودند، حتی افراد معتاد به سیگار در میان آنان کم بود. به تعبیر دیگر پدیده‌ رشد فزاینده اعتیاد در ایران از عواقب ناخواسته‌ اقدامات بوده و معتاد شدن جامعه مطلوب هیچکدام از انقلابیون نبوده است. لذا باید بررسی کرد چرا چنین مصیبتی در سطح ملی گریبان‌گیر جامعه ایران شده است. نکته دوم این‌که در بیست و هشت‌سال گذشته دولت و مقامات مسوول، زحمات زیادی برای مهار اعتیاد کشیده‌اند؛ تاکنون بیش از سه هزار و پانصد نفر از ماموران نیروی انتظامی در راه مبارزه با مواد مخدر به درجه‌ شهادت رسیده‌اند، ده‌ها هزار نفر زخمی شده‌اند؛ شدیدترین مجازات‌ها علیه قاچاقچیان مواد مخدر، از جمله اعدام، اعمال گردیده است؛ ایران اولین کشور در جهان در میزان کشف مواد مخدر بوده است؛ و سیاست‌های درمانی مستمری برای معالجه‌ معتادان از سوی وزارت بهداری و بهزیستی تدوین شده و می‌شود. با این همه متاسفانه رشد فزاینده‌ تعداد معتادان همچنان ادامه دارد. نکته سوم این‌که پدیده اعتیاد یکی از عوامل محوری و بازدارنده روند توسعه و بهبود وضع زندگی مردم ایران است. اگر به جای رقم پنج میلیون نفر، رقم دو و نیم میلیون معتاد را مبنا قرار دهیم واین تعداد را در عدد چهار (یا متوسط تعداد اعضای خانواده‌های این معتادان) ضرب کنیم، نتیجه این خواهد بود که ده میلیون نفر از مردم ایران مستقیما از آثار سوء اعتیاد در زندگی روزمره خود رنج می‌بردند و با انواع و اقسام مصیبت‌ها و بدبختی‌ها دست و پنجه نرم می‌کنند. این بندگان خدا دائما عذاب یک زندگی جهنمی را متحمل می‌شوند. واضح است که جمعیت مذکور قادر نیست حامل توسعه‌ کشور باشد بلکه مانعی برای این روند محسوب می‌شود. نکته‌ چهارم نقش بازدارنده‌ و ویرانگر اقتصادی «بازار مواد مخدری» است که در سطح ملی باید هر روزه میلیون‌ها مصرف کننده را در ایران تغذیه کند. لذا این شبکه عظیم فساد قاچاق که در همه کوچه‌های شهرها و روستاهای ایران نفوذ کرده است (در کنار سایل عوامل) یکی از موانع عمده شکل‌گیری اقتصادی شکوفا،‌ رقابتی، سالم وقانونمند در ایران است. به تعبیر دیگر شبکه و بازار بزرگ قاچاق در راه ایجاد اقتصادی اشتغال‌زا و تولیدی، که بتواند برای میلیون‌ها زن و مرد تشنه کار شغلی شرافتمندانه به وجود آورد، مانع ایجاد می‌کند.

اینک قبل از این‌که به «علل موثر» رشد فزاینده اعتیاد بپردازیم، شش علتی را که بیشتر در پاسخ به این روند نگران کننده در عرصه عمومی ایران بر آن تاکید می‌شود، فهرست کنیم. علت اول این‌که رشد فزاینده اعتیاد به یکی از آثار سوء رشد فزاینده‌ جمعیت نسبت داده می‌شود. در سه دهه گذشته در حالی جمعیت ایران دو برابر شده که این جامعه آمادگی پذیرایی این همه جمعیت ناخوانده را نداشته است. به بیان دیگر جامعه باید می‌توانست سالی ششصد هزار شغل برای اداره این جمعیت ایجاد کند و چون این توانایی را نداشت، زمینه برای جذب میلیون‌ها نفر در «زندگی، فضا و بازار کار غیررسمی» اعتیاد و قاچاق فراهم گردید. علت دوم به «نقش تنش‌زای زندگی» در جامعه مدرن ایران اشاره دارد.

گفته می‌شود جامعه ایران اغلب ویژگی‌ها و تنش‌های جامعه مدرن را (مثل فشردگی جامعه شهری، تراکم آگاهی‌ها وانتظارات برآورده نشده، ناامنی و اضطراب فضای کار اقتصادی و...) دارد. در جوامع دیگر بخشی از جمعیت برای فرار از تنش‌های مذکور به مصرف مشروبات الکلی روی می‌آورند اما چون در ایران مصرف مشروبات الکلی حرام است و ممنوعیت قانونی دارد، بخشی از جمعیت برای فرار از تنش‌های زندگی به جای مصرف مشروبات الکلی به مصرف مواد مخدر (و عمدتا تریاک) که فعل حرامی هم نیست روی می‌آورند. عامل سوم، فقر دانسته شده است. می‌گویند تعداد فقرای ایران زیاد شده و چون این فقرا چشم وگوش‌شان باز شده است، مثل اقشار متوسط جامعه برای گذراندن زندگی نیازمند تفریح هستند. اما از آن‌جا که قادر به تحقق شرایط زندگی مطلوب خود نیستند، لذا برای رسیدن به «خوشی»، آن‌چه می‌توانند در اختیار داشته باشند یک خوشی موقتی از طریق ورود به جریان و فضای اعتیاد و مصرف مواد مخدر است. عامل چهارم این‌که گفته می‌شود چون مصرف مواد مخدر در ایران قدمتی سیصد ساله دارد به یک امر ریشه‌ای و فرهنگی تبدیل شده است. لذا این عادت دیرینه فرهنگی باعث می‌شود مصرف مواد مخدر ( برخلاف مصرف مشروبات الکلی) رفتار و فعل مذمومی نباشد و بخشی از جمعیت با آسودگی خاطر آن را مصرف کنند. عامل پنجم اشاره به همسایگی ایران با کشور افغانستان دارد. می‌گویند چون تولید و توزیع مواد مخدر در افغانستان، به عنوان مرکز اصلی تولید این مواد، از طریق مرزهای ایران به بخش غربی جهان انتقال می‌یابد، لذا یکی از آثار این مجاورت جغرافیایی قرار گرفتن جمعیتی گسترده در معرض مواد مخدر است که تعداد آن بیش از سایر کشورهاست. عامل ششم به توطئه کشورهای متخاصم مربوط می‌شود. گفته می‌شود چون ایران پایگاه اصلی انقلاب اسلامی است، لذا آمریکا از گسترش قاچاق مواد مخدر به ایران و مصرف آن حمایت می‌کند تا از طریق آن انرژی جوانان انقلابی تخلیه و به جوانانی افیونی و بی‌خاصیت تبدیل شوند.

آیا واقعا شش علت فوق توضیح دهنده‌ رشد فزاینده اعتیاد در ایران است؟ پدیده اعتیاد و رشد فزاینده‌ آن مثل هر پدیده اجتماعی دیگر می‌تواند «ان‌ تا» علت داشته باشد و تمام آن علل عدیده هم در تکوین آن نقش داشته باشند. لذا نه فقط علل شش‌گانه فوق بلکه علل دیگری را هم می‌توان به این فهرست اضافه کرد و معتقد بود همه آن‌ها در ایجاد پدیده اعتیاد نقش دارند. اما نکته ظریف این است که در پاسخ به سوال رشد اعتیاد در ایران ما تنها نیازمند ارایه لیستی از علل نیستیم، بلکه آن‌چه راهگشای درمان پدیده‌ رشد اعتیاد در ایران است کشف «علل موثر» آن است. ادعای اصلی این نوشته این است که عللی که تاکنون ذکر شد، در رشد پدیده‌ اعتیاد نقش دارند اما در میان آن‌ها علل موثر حضور ندارند. در این‌جا ممکن است این سوال پیش بیاید که چگونه می‌توان نشان داد علل شش‌گانه فوق لزوما علل موثر نیستند؟ مقایسه وضع فعلی ایران با کشورها و وضعیت‌های تا حدودی مشابه، ما را در تایید یا رد این ادعا، کمک می‌کند. این مقایسه‌ها نشان می‌دهد آن‌چه که تاکنون برشمردیم علل موثری نیستند. زیرا اگر این‌گونه بود کشورهای مشابه وضعیت ما نیز باید با پدیده‌ رشد اعتیاد فزاینده روبروی بودند که نیستند. اینک علل ششگانه را به مقایسه می‌گذاریم. اگر عامل اول یا عامل رشد جمعیت، عامل موثری بود در همین دوران جمعیت بنگلادش و پاکستان هم زیاد شده است. اما این دو کشور با رشد فزاینده‌ اعتیاد روبرو نبودند. اگر عامل دوم یا فضای تنش‌زای زندگی مدرن عامل موثری بود، کشور مالزی باید معتاد بیشتری داشته باشد. زیرا مالزی در مقایسه با ایران، در دو دهه‌ اخیر بیشتر در معرض اجرای سیاست‌های نوسازی و مدرنیزاسیون بوده است ( تاجایی که هم‌اکنون این کشور به درجه یازدهم در میان کشورهای صنعتی جهان رسیده است). همچنین مصرف مشروبات الکلی در میان مردم مسلمان مالزی یک فعل حرام و تابو است. با این حال، مالزی با رشد فزاینده مواد مخدر در دو دهه گذشته روبه‌رو نبوده است. اگر عامل فقر عامل موثری بود اتفاقا کارنامه جمهوری اسلامی در مهار فقر، برابر آمار سازمان ملل، پس از انقلاب موفق بوده است و میزان فقرا از سی نفر درصد نفر به ده نفر کاهش پیدا کرده است. لذا باید تعداد معتادان نسبت به پیش از انقلاب کمتر باشد که نیست. اگر عامل فرهنگی وعادات ایرانی‌ها در مصرف مواد مخدر عامل موثری بود، چرا پیش از انقلاب با رشد فزاینده اعتیاد روبه‌رو نبودیم؟ اگر عامل همسایگی با افغانستان عامل موثری بود، چرا جمعیت خود افغانستان با رشد فزاینده اعتیاد روبه‌رو نبوده است؟ یا چرا پاکستان که در مجاورت افغانستان است به طور فزاینده گریبان‌گیر این معضل نیست؟ اگر عامل توطئه خارجی عامل موثری است، چرا کوبا و فلسطین که حدود نیم قرن با آمریکا و اسرائیل دست و پنجه نرم می‌کنند رشد فزاینده اعتیاد نداشته‌اند؟ بنابراین علل شش‌گانه‌ مذکور می‌توانند در تکوین پدیده‌ اعتیاد نقش داشته باشد اما لزوما جز «عل موثر» نیستند.

پس «عامل موثر» کدام است؟ به نظر من عامل موثر همان عاملی است که در کشورها و وضعیت‌ها مشابه دیگر نبوده ولی متاسفانه در جامعه ایران پس از انقلاب حضور مستمر داشته است.

این عامل را «سیاست‌های آرمانگرایانه غیرواقع‌بینانه» در بخشی از حاکمیت ایران می‌دانم. بدین معنا که این بخش به عنوان بزرگترین و سازمان‌یافته‌ترین نهاد تعیین کننده، کرارا از اتخاذ «سسیاست‌های آرمانگرایانه‌ غیرواقع‌بینانه» رنج برده و می‌برد. این بخش (با تکیه بر سازمان عظیم بوروکراسی خود و رانت عظیم نفت) خود را حامل و مجری سیاست‌هایی می‌دانسته که آن سیاست‌ها به لحاظ آرمانی صحت داشته ولی به لحاظ اجرایی غیرواقع‌بینانه و غیرعملی بوده است. سیاست‌های مذکور پیامدهای ناخواسته‌ی زیان‌باری داشته است؛ اما سیاست‌گذاران از سیاست‌ها خود پشیمان نمی‌شوند. از طرفی همین سیاست‌های مرتب از سوی کانال‌های صدا و سیما تکرار می‌شود و گرچه مردم ممکن است آن‌ها را جدی نگیرند اما تبلیغ سیاست‌ها به «مکانیزمی باورساز» برای سیاست‌گذاران تبدیل می‌شود. از طرف دیگر عرصه عمومی در ایران تاکنون آن‌قدر قوی نبوده است که بتواند به خوبی پیامدهای زیانبار «آرمانگرایی غیرواقع‌بینانه دولتی» را خنثی کند و مکانیزم‌های باورساز را اصلاح نماید.

من در این‌جا تنها به چهار نمونه «سیاست‌های آرمانگرایانه‌ی غیرواقعی» اشاره می‌کنم. روسپیگری پدیده‌ مذمومی است و تحقق جامعه بدون روسپی آرمانی مطلوب است. اما تاکنون با اتکا به همین آرمان گفته شده است چون روسپی‌گری نکوهیده و حرام است پس نباید باشد و پروژه عظیم و سخت جمع‌آوری روسپی‌خانه «شهر نو» در میدان گمرک تهران در دهه اول انقلاب بر اساس همین آرمان بود، که اجرا هم شد. اما این سیاست به درمان روسپیگری در جامعه ایران منجر نشد. هیچ‌وقت هم در جهت فهم این‌که در جوامع اسلامی دیگر با این پدیده چه کار می‌کنند تحقیق و روشن نشده است آیا اساسا در جهان جامعه‌ای هست که روسپی نداشته باشد؟ به عبارت دیگر سیاست‌ها بر مبنای واقعیت‌های موجود تنظیم نشده است. مثلا هیچ‌گاه فکر نشده اگر فرضا آمار روسپی‌ها در ایران یک در ده‌هزار است، ما با اجرای فلان سیاست،‌در فلان زمان تلاش کنیم این آمار را به نصف برسانیم. لذا هم اکنون دو دهه است که محله «شهر نو» به پارک تبدیل شده است. اما خیابان‌های تهران با پدیده زنان خیابانی روبه روست. نمونه دوم، سیاست مبارزه با مشروبات الکلی است. جامعه بدون الکل، آرمان دینی وهدفی قابل دفاع است. اما در ایران معتقدند چون این پدیده مذموم است پس نباید باشد. هیچ وقت در عرصه عمومی ایران امکان طرح این بحث نبوده که آیا سیاست ریشه‌کنی مشروبات الکلی در ایران به پایین آوردن مصرف آن کمک کرده است یا نه؟ یا آیا بازار سیاه مصرف مشروبات الکلی یکی از بازارهای پررونق در اقتصاد زیرزمینی ایران نیست؟ نمونه چهارم، سیاست آرمانگرایانه رفع فتنه از جهان است. هیچ انسان آزاده ومسلمانی نیست که با رفع فتنه مخالف باشد. اما این آرمان چقدر با واقعیت و توان کسانی که این آرزوها را در سر داشتند تناسب داشت؟ اگر واقع‌بینی امام خمینی(ره) در قبول قطعنامه 598 نبود چه بسا تداوم این سیاست تا رفع فتنه از جهان، تمامیت ارضی ایران را در پنج استان غربی کشور با مخاطره‌ جدی روبه‌رو می‌کرد. نمونه پنجم، سیاست «اسلامی کردن» کشور با ابزار بوروکراسی است. این آرمان که جامعه اخلاقی و اسلامی بشود آرمان همه ما مسلمان‌هاست. اما در ایران هیچ وقت این بحث را جدی نگرفته‌اند که آیا ابزار بوروکراسی دولتی، ابزار مناسبی برای اسلامی کردن جامعه است؟ آیا امکان ندارد این سیاست به جای اسلامی کردن جامعه، فقط دولت را عظیم کند و غیرکارآمدی را روی دست جامعه‌ای با بیشترین معتاد بگذارد؟ سیاست اسلامی کردن با ابزار بوروکراسی دولت نقش تاریخی و همیشگی نهادهای مستقل از دولت در حمایت از دین را تحت‌الشعاع این سیاست‌ها قرار می‌دهد.

از این رو اگر حاکمیت، خود را مجری سیاست‌های غیرواقعی فرض ‌کند، لزوما این طور نیست که آرمان‌هایی که پشتوانه این سیاست‌هاست تحقق پیدا کند. بلکه چون از موضوعات غیرواقعی دفاعی می‌شود ‌از یک طرف در روند حل مشکلات اساسی جامعه، مثل نیاز مردم به لوازم یک زندگی شرافتمندانه ( که یکی از آنها شغل آبرومند است) ایجاد مشکل می‌کند و به گسترش نارضایتی در جامعه دامن می‌زند؛ و از طرف دیگر جامعه در برابر چنین وضعیتی انواع و اقسام واکنش‌های ناخواسته یا خواسته، پیش‌بینی شده یا نشده از خود نشان می‌دهد. بدین معنا که بخش‌های مختلف جامعه، زیر فشار سیاست‌های غیرواقعی و جنجالی، انواع واکنش‌ها را بروز می‌دهد. اقشار توانگر جامعه اگر بتوانند، تقاضای مهاجرت به بیرون می‌کنند. در بخشی از اقشار پایین جامعه هم مردم با انواع مصیبت‌های زندگی می‌سازند و بخشی از آن هم با مصرف مواد مخدر دست به مهاجرت به درون می‌زنند و به نعشگی موقت خود دل خوش می‌کنند. بخش‌های میانی و موثر جامعه هم در فرصت‌های سیاسی که به دست می‌آورند نارضایتی خود را در روزهایی چون دوم خرداد 76 و در انتخابات 84 نشان می‌دهند.

ممکن است خواننده گرامی با معرفی عامل آرمانگرایی غیرواقع‌بینانه، به عنوان عامل موثر در رشد فزاینده اعتیاد در ایران همراه نباشد، اما یکی از دغدغه‌های ضمنی این نوشته این است که اگر عامل معرفی شده در این نوشته عامل موثر نیست، آیا نباید در عرصه‌ عمومی ایران بررسی پدیده خانمان‌سوز اعتیاد به یک موضوع جدی تبدیل شود تا بالاخره عوامل موثر و تشدید‌کننده‌ آن معلوم شود، و درباره‌ آن «توافقی» حاصل گردد و جامعه امکان پیدا کند در جهت رفع آن عامل بکوشد.

اینک اجازه دهید بحث خود را با پنج گلایه به پایان ببرم؛ گلایه اول از حاکمیت است. در راه مبارزه با مواد مخدر فعالیت‌های زیادی انجام شده و می‌شود ولی تاکنون از بحث درباره‌ علل موثر رشد فزاینده مواد مخدر در عرصه عمومی دفاع نشده است. بهترین دلیل بر این ادعا کوتاهی و عدم توجه برنامه‌های صدا و سیما به پدیده‌ مواد مخدر است. شما به انبوه برنامه‌های کارشناسی و سریال‌ها نگاه کنید در این برنامه‌ها توجه محوری به اعتیاد، خصوصا ریشه‌یابی علل موثر آن، دیده نمی‌شود. هم‌اکنون به عنوان مثال برای مردم عوامل موثر و تشدید کننده ایدز روشن است (مثل عامل سرنگ‌های معتادان تزریقی) ولی عوامل موثر رشد پدیده اعتیاد برای مردم ایران روشن نیست. تاکنون صدا و سیما نتوانسته یک شخصیت الگو در راه مبارزه با مواد مخدر در برنامه‌هایش به جوانان معرفی و ترویج کند. دلیل دوم توجه به محتوای مطالب یکی از روزنامه‌هاست. این روزنامه‌ که از بودجه عمومی تغذیه می‌کند و خود را پرچم‌دار مبارزه با فساد می‌داند، از همه‌گونه فسادی صحبت می‌کند اما مبارزه و افشاگری علیه فساد مواد مخدر در این روزنامه رنگ و لعابی ندارد. گویی هنوز ذره‌بین فسادیاب این روزنامه فرصت نکرده بازار پنج میلیونی مواد مخدر را مورد توجه جدی قرار دهد. گلایه دوم از اصولگرایان است. ظاهرا محدوده‌ مبارزه با فساد برای اصولگرایان، مبارزه با فساد مدیران دوران هاشمی و خاتمی است گویی در این کشور پنج میلیون مصرف کننده‌ مواد مخدر مواد مورد نیاز خود را از کره‌ ماه تهیه می‌کنند. حتی در شورای شهر، اصولگرایان حتی یکبار یک بحث جدی درباره‌ شبکه‌ توزیع مواد مخدر انجام نداده‌اند. بارها از سوی بالاترین شخصیت‌های اصولگرا، شانزده سال خدمات جمهوری اسلامی ایران زیر سوال رفته است اما یکبار به خطر «شبکه‌ نافذ و همه گیر اعتیاد» اشاره نکرده‌اند. گلایه سوم به دولت پنهان است که سالهاست تمام توان خود را صرف مبارزه با روشنفکران و اصلاح‌طلبان کرده است. اگر بخشی از نیروی خود را وقف مبارزه صحیح و واقع‌بینانه با مواد مخدر می‌کرد، هم‌اکنون جامعه‌ ایران معتادترین جامعه‌ جهان نبود. گلایه‌ چهارم از روشنفکران است. برای روشنفکران، پنج میلیون مصرف‌کننده مواد مخدر در ایران حساسیت‌ برانگیز نبوده است. گویی این پنج میلیون مشغول «قلیان کشیدن» هستند و دیگر ملالی نیست! آن‌ها از ناحیه اعتیاد، هیچ خطری برای دموکراسی و اقتصاد سالم و رقابتی در ایران احساس نمی‌کنند و ظاهرا برای خود در برابر «فاجعه اعتیاد» مسوولیتی جدی قایل نیستند. گلایه پنجم از فمینیست‌های ایرانی است. آنان تاکنون از ضعف اصلاح‌طلبان هزاران شکایت را مکتوب کرده‌اند اما تاکنون حتی یک بیوگرافی، یک رمان، یک تحقیق، یک فیلم، یک نشست علمی درباره‌ «جهنم زنان» (یعنی همین زنان قربانی در خانواده‌هایی که از معتادان خود رنج می‌برند) ارایه نکرده‌اند. فمینیست‌ها یکبار گزارش نداده‌اند که چند گروه خودیاری برای رسیدن به فریاد زنان مصیبت دیده از اعتیاد، تشکیل داده‌اند. جامعه وبلاگ‌نویسان ایرانی به لحاظ فراوانی دومین مقام را در جهان دارند. اما در وبلاگ‌های آن‌ها «توجهی» به پدیده اعتیاد نمی‌شود. کارنامه‌ اپوزسیون خارج از نظام نیز از بی‌توجهی به موضوع اعتیاد بهتر از دیگر نیروها نیست. بنابراین با اطمینان می‌توان گفت که غفلت از عوامل موثر پدیده‌ خانمان‌سوز اعتیاد، غفلتی مرگبار است؛ جامعه در اعتیاد می‌سوزد و گویی نهادهای موثر آن‌هم با آن می‌سازند!